• وبلاگ : رقص قلم
  • يادداشت : خاطره بازي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    درود

    سعدي، اين رند شعر و شاعري مخاطب را ديوانه مي‌کند وقتي دفترغزلياتش را مي گشايي انگار اصلا مسير زندگي توست که در يک غزل سعدي از ديدگانت مي‌گذرد و تو فقط نظاره‌گر خواهي بود و نظاره‌گر مي ماني بر خط رندگيت که گذشته است مي‌کوشي کاري کني ياري يابي اما خود شيخ مي گويد که تلاش بيهوده نکن که يار نمي‌يابي مگر بدين گونه.

    افسوس و آه و حسرت براي تو باقي خواهد ماند که چه کرده‌اي يا چه جسته‌اي چه مي پنداشتي و اکنون چه شد؟ چون عجز خود را در کار مي‌بيني پابرهنه جانب مسجد مي دوي و دعا مي کني! دعاچيست؟ فکر تو چيست؟ مي تواني از کوي معشوق سفر کني؟ مي تواني فراموش کني؟ کلا فراموش کار هستي؟«به کجا رود کبوتر که اسير باز باشد»؟ ديگر فقط به دنبال آن هستي که به کرشمه‌ي عنايت نظري به سوي تو کند، که دردمندي هستي و به دنبال نوش دارو! به روزم منتظر حضور و نظر ارزشمندتان/ بدرود