• وبلاگ : رقص قلم
  • يادداشت : يادت مرا فراموش
  • نظرات : 1 خصوصي ، 18 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    خيلي خوب بود، منو ياد يکي از نوشته هاي خودم انداخت. ولي کاش مي شد هميشه فراموش کرد، اينطوري خيلي زندگي بهتر مي بود!
    پاسخ

    کاش ميشد فراموش کرد...ولي گاهي تلخ ترين اتفاق ها فراموش نشدنين
    سلام عزيزم
    آغاز داستان فکر کردم قصد داري زندگي جواني رو بگي که از همه چيز سير شده بعد با گفتن"به عصايش که به نيمکت..."بيشتر جلب داستان شدم
    آغاز داستان خوب بود اما به نظرم خيلي بهتر مي تونستي شروع کني
    در بعضي از قسمت ها هم که قصد پرت کردن حواس شخصيت رو داشتي کمي ضعيف عمل کردي و سر سرانه رد شدي و خيلي راحت ميتونستي به جاي صرفا اطلاعات دادن به خواننده از روش تداعي ذهني استفاده کني که اينطوري داستان بسيار عالي ميشد
    محتواي داستان بسيار خوب بود و غافل گيري که در اول داستان داشتي دل نشين بود
    موفق باشي خاتون
    پاسخ

    سلام بانو........ممنون از نقد منصفانه ت ....قبول دارم كه ميشد بهتر از اين داستان رو جمع كرد....ولي خيلي بيشتر كار لازم داشت.......سپاس:)


    درود

    دعوتيد

    در کنارنگ با يکي از سروده هاي طنزم به روز شده ام

    منتظر نظرات ارزشمندتان هستم

    بدرود

    سلام باعنوان سخنراني استاد(نقويان)پيرامون مشكلات كشوربه روزم.حضورشمامايه خوشحالي ست
    + زينب سادات 
    کم کاري ميکني رفيق ميدوني چند وقته به روز نشدي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ

    حرف جديدي باشه حتما ميگم:)
    بدو بدو بروزم:)))))))))
    درود

    تقريبا بيش از چهل روز از در گذشت
    دكتر محمد جواد شريعت گذشته است
    به تارنماي من دعوتيد
    با معرفي اين استاد بزرگوار به روز شده ام

    بدرود

    درود

    دعوتيد با يك خاطره به روزم

    بدرود
    پاسخ

    سلام...ممنون از دعوتتون...
    سلام
    قشنگ بود
    پاسخ

    سلام....ممنون تسنيم بانو...
    + زينب سادات 
    اره فک کنم اينجوري بهتره
    پاسخ

    :)
    درود
    تا بند دوم
    پرش روايت بد نيست ولي تو لحنتون تقليد هست
    غلط نگارشي اين وسط هست
    شبي که خبر مرگ عباس رو برامون آوردن!.....حسين22 سالش بود و مشغول درس خوندن!زهره هم 20سالش بود
    تعجب نيازه؟
    اطناب كرديد در بيان تفكرات شخصيت داستان نيازي نيست اين همه توضيح وقتي از سيلان ذهن استفاده مي كنيد و داريد داستان نسبتا مدرن ميگيد رئاليستش نكنيد
    اين بند
    زن متوجه طعنه اي که....
    جالبه ولي يك مسئله بيماري كه متوجه بيماري باشه بيمار نيست
    به همين چيزا ميگن آلزايمر؟ = اين طور آوردن جالب نيست در داستان
    نمي دونم شما كسي كه آلزايمري باشه را اصلا ديديد ؟؟؟؟؟!!!!
    معمولا اعصاب ندارند خودشون را تو جيه نمي كنند كه مريض هستند و اشتباهاتشون عيب نيست اتفاقا اشتباهات يك مريض ضربه ي بيشتري
    به مريض ميزند


    بدرود

    پاسخ

    سلام....سپاس از وقتي كه براي خوان و بعد هم نقد بسيار جالبتون گذاشتين...حق با شماست...البته من متاسفانه شخصي كه آلزايمر داشته باشه رو ديدم ولي اعتراف مي كنم تو نوشتن داستان اصلا بهش توجه نكرده بودم......
    + زينب سادات 
    به نظرت احترام ميزارم اما نه متاسفانه بچه هاي امروز از رفتار والدينشون تقليد نميکنن اونا تحت تاثير رسانه ها و دوستاشونن و تنها کاري که ما ميتونيم در اينده براي بچه هامون بکنيم اينه که به خدا بسپاريمشون . اگر بخوام خوشبينانه به قضيه نگاه کنم بايد واسه اخر و عاقبتمون فقط به خدا پناه ببريم....
    پاسخ

    زينب جان حضوري باهم حرف مي زنيم:))


    سلام

    به روزم

    دعوتي

    + زينب سادات 
    متنه قشنگي بود ولي خدا بيامرزه بچه هايي رو که انقدر به فکر مادر و پدرشون بودن. ديگه گذشت زماني که بچه ها احترام والدينشونو داشتن . تو خودت خواهر کوچيکتر داري حتما تا به حال متوجه تفاوت نسل ها شدي ... . واي به حال ما معلوم نيست بچه هاي ما چي از اب در بيان... خدا به خير کنه
    پاسخ

    ممنون زينب جان.....نه خيلي بد بين داري به موضوع نگاه مي كني...شايد ديگه احترام قبلي نباشه اما به هر حال هميشه عاطفه زنده ست....من فكر مي كنم اگه ما با ژدر و مادرمون درست برخورد كنيم قطعا در آينده هم بچه هامون با ما همون رفتار رو خواهن داشت:)
    سلام خاتون زيبا قلم زدي
    جالب بود مخصوصا اسمي که گذاشتي يه جورايي بازي با اصلاح يادم تو را فراموش که خيلي خوب جاي خودش رو به يادت مرا فراموش داده....آفرين
    پاسخ

    سلام زهراي عزيز....سپاس از لطفت...البته اگه نظرت رو در مورد اسم قبلي نمي گفتي قطعا عوضش نمي كردم:)
       1   2      >