سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چندیست که دیگر هیچ نمیدانم

نمیدانم از کجا بنویسم و از چه و که؟

چندیست  دیگر هیچ نمیدانم.....

چندیست که هر دوی ما تصمیم گرفتیم یکی برای ماندن و یکی برای رفتن......

چندیست که خود شده ام متشکل از صنایع الکمال.....

خوب نگاه کن......می بینی؟ این منم نه یک متناقض نما!........شاید هم حق با تو باشد چندیست که دیگر مصداق واقعی پارادوکسی شده ام که به راحتی میتوان از چشم هایم همه چیز را خواند....

چندیست که در عین شادی صدای هق هق گریه هایم به گوش همه میرسد و در عین غم خنده شادی سر میدهم.....

خوب نگاه کن....می بینی؟این منم نه یک متضاد!.......اما نه شاید هم حق با تو باشد چندیست که متشکل شده ام از همه اوصاف ناهمگون  غم و اندوه شادی و سرور......یاس و نا امیدی،امید و امید و امید......

چندیست تمام وجودم تلمیح شده است....به خود مینگرم و به یاد می آورم گذشته را.......

دست هایم هنوز بوی تضمین میدهند........

دیگر هیچ مراعاتی در من نمی یابی.من حتی خود هم نمیدانم که این منم.نمیدانم چرا دیگر هیچ تناسبی در وجودم نمی یابم!

همیشه تشبیه هایت را دوست داشتم فرشته،گل،گلاب،.......من اما حال نیز تشبیه میشوم به ......!حتی خود نیز از گفتنش واهمه دارم چه برسد به تو!

چندیست که شده ام تکرار،تکراری که تصدیر در آن نمایان است.اول و آخر همه یکی شده ام دیگر حتی تنوع هم با من قهر کرده است....

اطرافیانم همه بادید ایهام به من می نگرند.دیگر هیچ یک نمی دانند که من دقیقا که هستم!ومن سعی دارم این ایهام را با تناسبی ساده همراه کنم تا دیگران از چشمانم نخوانند که چه هستم....!

دیگر کس نمیداند که من با یک تشخیص ساده زنده ام....هیچ کس نمی داند که من با جان بخشی هنوز روی دو پا راه میروم.!

من اکنون  مکنیه ای هستم که هر کدام از اوصافم را وام گرفته ام از اشیا و این گونه میتوان عکس را در من مشاهده کرد!

هنوز هم نمیدانم  از کجا بنویسم و از چه و ازکه؟

چندیست که دیگر هیچ نمیدانم.....

 



[ چهارشنبه 91/12/2 ] [ 1:8 عصر ] [ نویسنده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه