سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و تو بارانی...

سلام.... متنیست ادبی نه چندان جدید البته....امروز هوای مشهد بارانی بود و من عاشق بارانم.....تقدیم به همه ی عاشقان باران...

و باز باران...

می بارد جر،جر،جر.

و باز باران می بارد و مرا با تمام وجود به یادت می اندازد. باران می بارد و نم نمش وجودم را پر می کند.

باران را دوست دارم چون باران است.

باران را دوست دارم چون زیباست و تو زیبایی...

باران را دوست دارم چون حسش می کنم مثل وقتی که تو را احساس می کنم با تمام وجود.

باران که می بارد تو می آیی.

باران که می آید تو می آیی درست همین جا.

باران که می آید تو می آیی درست همین جا پشت پنجره ی اتاقم.

باران که می آید همه خوشحالند چون تو خوشحالی...

باران که می بارد حتی هاجر نیز خوشحال است.

صدای باران تداعی می کند در گوش هایم صدایت را...

و ترنمش در طنین وجودم نامت را زمزمه...

سرورش آن قدر مدهشوم می کند که تا آسمان پروازم می دهد

باران که می بارد پرواز می کنم از اینجا تا خدا....

و باران که نیست جای تو هم خالیست.

جایت خالیست همین جا...

درست کنار پنجره ی اتاقم...

باز باران....

و من دیگر آن کودک 10 ساله نیستم که همچو آهو بدوم و از سرجو بپرم

اما...

اما باران برایم صد بار از آن کودک شیرین تر است.

و باز باران می بارد و خیس می شوم...

اما این بار از خیس شدن گریزان نیستم آخر این را درک کرده ام....

باران که می آید تو می آیی....

تکرار هر چیزی برایم خسته کننده است

اما هر بار که باران تکرار میشود من مشتاق تر از قبل در حسرت خیس شدن می مانم...

ای بهتر از جان.... تو بارانی....



[ چهارشنبه 91/9/22 ] [ 12:41 عصر ] [ نویسنده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه