• وبلاگ : رقص قلم
  • يادداشت : خستگي هاي يک ذهن خسته
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شعر هفته:
    همراه با "محمدجواد کلهر"[گل]
    نميدونم چرا اين روزا اينقدر اين ذهن آشفته است
    کاش برسه به آرامش
    ذهن آشفته يعني زندگي آشفته
    حرف دلمو زدي...
    موفق باشي

    پاسخ

    ذهن آشفته يعني زندگي آشفته.....ممنون

    ببخشيد دير شد!

    اين نوشته نشون ميده که شما در آستانه ي دروازه اي ايستاديد که اونطرفش يه دنياييه که کيفيتش رو خودتون مي سازيد، با نوشتن! اين مرحله ي گذره، ازش بگذريد و يه دنيا براي خودتون بسازيد، يه دنياي ساده، زيبا و پر از شگفتي! مرسي:)

    پاسخ

    اگه بشه ازش گذشت.....ممنون:)
    سلام
    شعر هفته همراه با "سهيل گازران"
    + سعيده 
    سلام و عرض ادب.
    خسته نباشيد ميگم خدمت ذهن گلتون
    ايشالله که خستگيا برطرف شه و دوباره قلمت روووووووووووون عزيزم
    پاسخ

    سلام خانومي........از دست تو سعيده:)....ممنون
    سلام دختر خوب
    چطوريايي؟
    خوبي؟
    پاسخ

    سلام....شکر:)
    شعر هفته:
    همراه با "نفس کاظمي زاده"[گل]
    + نازي اسدي 

    سلام عزيزم

    به روزم...

    وقتي آدم مي خواد يه چيزي بنويسه يا به يه چيزي فکر کنه هرچند اون جمله کوتاه و پيش پا افتاده يا به اون چيزي که فکر مي کنه غير مهم و بي ارزش باشه ناخودآگاه ذهنش خسته ميشه...
    گاهي اوقاتم آدم نو ذهنش از يه چيزايي بيخودي و کوچيک توهم هاي گنده و وحشتناک مي سازه و واسه همينم هميشه پريشون حال و مضطربه...!!!
    پاسخ

    حالا هميشه که پريشون حال و مضطرب نيستم مريم جون:)
    درود
    ما که خونديم خستگي ذهنمان هم پريد
    ولي ياد اون روزي افتادم که يه بنده خدايي يک بادمجون خوشکل بنفش کاشت پاي چشم مي دوني درد نداشت چون درد اون به ذهن من بستگي داشت من فرض کردم که درد وجود نداره اونجا هم به جاي دما چهل درجه دما 20 درجه هستش و همه چي آرمه و منم چقدر خوشبختم و هر دفعه هم مي رم دعوا مي کنم و اصلا فرض کردم من زير چشم اون بادمجون کاشتم چون بالاخره تو ذهن من اين اتفاقات مي افته پس اصلا من فرض مي کنم ديگران ذهن ندارند با اين اوصاف کي مي تونه بگه ديگران ذهن دارند؟؟؟؟؟؟؟
    چه کيفي داد بعد چند وقت دوباره چرت و پرت گفتم
    پاسخ

    سلام.......راستش منم نفهميدم چي گفتين رسما:)

    مطمئنا بارها و بارها براي همه ما پيش آمده که با صحنه‌هايي چون کنده‌کاري روي درختان، نوشتن روي آثار باستاني و در و ديوار کوچه و خيابان، صندلي‌هاي پاره‌ي اتوبوس و مواردي از اين قبيل رو به رو شويم! اصلا شايد خود ما از جمله افرادي باشيم که روي ديوار خانه‌ يا مدرسه يا بر روي ميز و صندلي چيزهايي نوشته ايم!!! ...

    دعوتيد به "واو مثل ونداليسم"[گل]